وبلاگ بچه های مهندسی شیمی ورودی 89 دانشگاه گلستان | ||
سلام دوستان عزیز ! از این به بعد این وبلاگ دیگه آپدیت نمی شه و به کار خودش خاتمه میده! و نکته ی آخر اینکه زیاد ناراحت نباشید چون ما کارمونو توی یه سایت دیگه ادامه می دیم و شما به این زودیا از دست ما راحت نمی شید ، از این به بعد می تونید به سایت شیمیدانها که لینک اون در پایین همین مطلب هست سربزنید!!!
شیمیدانها [ پنجشنبه چهاردهم مهرماه سال 1390 ] [ 06:27 بعد از ظهر ] [ علی نیرآبادی ]
· آب را ول نکنیم
[ دوشنبه چهاردهم شهریورماه سال 1390 ] [ 08:58 بعد از ظهر ] [ علی نیرآبادی ]
سلام دوستای خوبم ،امیدوارم حالتون خوب باشه .نمازوروزتون هم قبول ،بچه ها 14 انتخاب واحده،این اطلاعیه هم تو سایت بوده ... ((اطلاع کلیه دانشجویان گرامی می رساند، طبق مصوبه شورای آموزشی دانشگاه، دانشجویان می بایست در سه روز نخست شروع کلاس ها (از تاریخ 26 لغایت 28 شهریور ماه 90) پرینت انتخاب واحد خود را شخصاً جهت تایید به مدیر گروه مربوطه ارائه دهند در غیر اینصورت به تعداد 2 تا 3 واحد (به تشخیص مدیریت آموزش دانشگاه) از انتخاب واحد دانشجو حذف خواهد شد.)) [ یکشنبه ششم شهریورماه سال 1390 ] [ 10:21 بعد از ظهر ] [ زینب طالشی ]
امروز ( 6 شهریور ) تولد همکلاسیمون آقای حامد علیجانی رو بهشون تبریک میگیم و عمری طولانی رو برای ایشون آرزومندیم ...! [ یکشنبه ششم شهریورماه سال 1390 ] [ 12:25 قبل از ظهر ] [ علی نیرآبادی ]
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد. از او پرسید : آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت : چرا ولی لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند. نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد. صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود : ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد [ پنجشنبه سوم شهریورماه سال 1390 ] [ 04:08 بعد از ظهر ] [ محمد باقر اصغر نژاد لمراسکی ]
پیر مرد روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت. روزی اسب پیرمرد فرار کرد، همه همسایه ها برای دلداری به خانه پیر مرد آمدند و گفتند:عجب شانس بدی آوردی که اسبت فرارکرد! روستا زاده پیر جواب داد: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟ همسایه ها با تعجب جواب دادن: خوب معلومه که این از بد شانسیه! هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیر مرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت. این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند: عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت به همراه بیست اسب دیگر به خانه بر گشت! پیر مرد بار دیگر در جواب گفت: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟ فردای آن روز پسر پیرمرد در میان اسب های وحشی، زمین خورد و پایش شکست. همسایه ها بار دیگر آمدند: عجب شانس بدی! وکشاورز پیر گفت: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟ وچند تا از همسایه ها با عصبانیت گفتند: خب معلومه که از بد شانسیه تو بوده پیرمرد کودن! چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدند و تمام جوانان سالم را برای جنگ در سرزمینی دوردست با خود بردند. پسر کشاورز پیر به خاطر پای شکسته اش از اعزام، معاف شد. همسایه ها بار دیگر برای تبریک به خانه پیرمرد رفتند: عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد! و کشاورز پیر گفت: از کجا میدانید که…؟ [ پنجشنبه سوم شهریورماه سال 1390 ] [ 04:07 بعد از ظهر ] [ محمد باقر اصغر نژاد لمراسکی ]
1- خاله
معنای لغوی : خواهر مادر معنای استعاره ای : هر زنی که با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد . نقش سمبلیک : یک خانم مهربان و دوست داشتنی که خیلی شبیه مادر است و همیشه برای شما آبنبات و لباس می خرد . غذای مورد علاقه : آش کشک. زیر شاخه ها : شوهر خاله: یک مرد مهربان که پیژامه می پوشد و به ادبیات و شکار علاقه مند است. دختر خاله/پسر خاله: همبازی دوران کودکی که یا در بزرگسالی عاشقش می شوید اما با یکی دیگه ازدواج می کنید یا باهاش ازدواج می کنید اما عاشق یکی دیگه هستید . مشاغل کاذب : خاله زنک بازی، خاله خانباجی . چهره های معروف : خاله خرسه، خاله سوسکه. داشتن یک خاله ی مجرد در کودکی از جمله نعمات خداوندی است . 2- عمه معنای لغوی : خواهر پدر معنای استعاره ای : هر زنی که با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد/هر زنی که مادر چشم دیدنش را نداشته باشد . نقش سمبلیک : به عهده گرفتن مسئولیت در موارد ذیل : ۱ – جواب همه ی حرف های بدی که میزنید . مثال : عمته … ۲ – جواب همه ی محبت هایی که می کنید. مثال: به درد عمه ات می خوره … ۳- توجیه کلیه ی بیقوارگی ها/رفتارهای نامتناسب شما (تنها برای دخترخانم ها). مثال: به عمه ات رفتی . ۴ – خیلی چیزهای بدِ دیگه. از ذکر مثال معذوریم … غذای مورد علاقه : شله زرد، سمنو . ضرب المثل : ندارد (تخفیف به دلیل تعدد در نقش های سمبلیک ). زیر شاخه ها : شوهر عمه: یک مرد پولدار که سیبیل قیطانی دارد . پسرعمه/دخترعمه: همبازی دوران کودکی که در بزرگسالی حالتان را به هم می زنند . چهره های معروف : عمه لیلا . ترجیع بند : دختر که رسید به بیست، باید به حالش گریست. (شما رو نمی دونم ولی من اینو از عمه ام می شنوم نه از خاله ام !) داشتن یک عمه که در توصیفات فوق صدق نکند جزو خوش شانسی های زندگی است . 3-دایی معنای لغوی : برادر مادر معنای استعاره ای : هر مردی که با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد/هر مردی که پتانسیل کتک خوردن توسط پدر را داشته باشد . نقش سمبلیک : یکی از معدود مردانی که هر چند به سیاست علاقه مند است اما حس گرمی به شما می دهد، همیشه حرفهایتان را می فهمد و می شود پیشش گریه کرد . غذای مورد علاقه: فسنجون . ضرب المثل : عروس را که مادرش تعریف کنه، برای آقا داییش خوبه. اگه خاله ام ریش داشت آقا داییم بود . زیر شاخه ها : زن دایی: یک زن چاق و شاد که خیلی کدبانو است و جلوی مادر قپی می آید . پسردایی/دختردایی: همبازی دوران کودکی که در بزرگسالی مثل یک همرزم ساپورتتان می کنند . چهره های معروف : علی دایی، دایی جان ناپلئون . ترجیع بند : همه چیز زیر سر این انگلیساست . سعی کنید حتما حداقل یک دایی داشته باشید . 4-عمو معنای لغوی : برادر پدر معنای استعاره ای : هر مردی که با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد . نقش سمبلیک : یکی از مردانی که شما همیشه باید بهش بوس بدهید و بعد بروید کارتون ببینید تا او با پدر حرفهای جدی بزند. یکی از مردانی که مادر به مناسبت آمدنش قرمه سبزی می پزد و همیشه وقتی می رود پدر ساکت شده، به فکر فرو می رود . غذای مورد علاقه : قرمه سبزی، آبگوشت . ضرب المثل : عقد دختر عمو پسر عمو را در آسمان بستند . زیر شاخه ها : زن عمو : یک زن خوشگل که زیاد به شما توجه نمی کند و خودش را برای مادر می گیرد، دخترعمو/پسرعمو: همبازی دوران کودکی که اگر تا هجده-بیست سالگی دوام آورده باهاش ازدواج نکنید خطر را از سر گذرانده اید . مشاغل کاذب : بازی در قصه های ایرانی . چهره های معروف : عمو زنجیرباف، عمو یادگار، عمو پورنگ . داشتن یک عمو ی پولدار خیلی خوب است . [ پنجشنبه سوم شهریورماه سال 1390 ] [ 03:59 بعد از ظهر ] [ محمد باقر اصغر نژاد لمراسکی ]
تولدت مبارک بیا شمعا رو فوت کن تا صد سال زنده باشی !!
سلام بچه ها امروز ( 3 شهریور ) تولد همکلاسیمون سحر خانم عسگری رو بهشون تبریک میگیم !!
طبقه بندی: تبریک تولد، [ چهارشنبه دوم شهریورماه سال 1390 ] [ 03:56 بعد از ظهر ] [ علی نیرآبادی ]
هر وقت من یك كار خوب می كنم مامانم به من می گوید بزرگ كه شدی برایت یك زن خوب می گیرم. تا به حال من پنج تا كار خوب كرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است. حتمن ناسرادین شاه خیلی كارهای خوب می كرده كه مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود.. ولی من مؤتقدم كه اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشكلات انسان را آدم می كند. در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند كه كارشان به تلاغ كشیده شده و چه بسیار آدم های كوچكی كه نكشیده شده. مهم اشق است ! اگر اشق باشد دیگر كسی از شوهرش سكه نمی خواهد و دایی عباس هم از زندان در می آید. من تا حالا كلی سكه جم كرده ام و می خواهم همان اول قلكم را بشكنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم. مهریه وشیر بلال هیچ كس را خوشبخت نمی كند. همین خرج های ازافی باعث می شود كه زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی عباس با پدر خانومش حرفش بشود. دایی عباس می گفت پدر خانومش چتر باز بود.خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی كم بوده كه نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق كرده ایم كه بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمكی بدهیم. هم ارزون تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می كند ! اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی عباس هم خانه دار نبود و دایی عباس مجبور شد یك زیر زمینی بگیرد. می گفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی عباس هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید . ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یك خانه درختی درست كردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شكست. از آن موقه خاله با من قهر است. قهر بهتر از دعواست.آدم وقتی قهر می كند بعد آشتی می كند ولی اگر دعوا كند بعد كتك كاری می كند بعد خانومش می رود دادگاه شكایت می كند بعد می آیند دایی عباس را می برند زندان! البته زندان آدم را مرد می كند.عزدواج هم آدم را مرد می كند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است! این بود انشای من [ سه شنبه یکم شهریورماه سال 1390 ] [ 08:33 قبل از ظهر ] [ علی نیرآبادی ]
کلاسهاى پاییزه براى خانم ها کلاسهای تخصصی برای آقایان کلاس 14 پس از پایان دوره، به کسانى که امتحانات را با موفقیت بگذرانند دیپلم افتخار داده خواهد شد . * [ سه شنبه یکم شهریورماه سال 1390 ] [ 08:23 قبل از ظهر ] [ علی نیرآبادی ]
|
|
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |